#تحلیل_مقاله

✍ امیر عسگر

🗞️ سه‌گانه‌ای به وسعت خاورمیانه؛ اسرائیل، ایران و آینده نظم جهانی

تحریریه سیاسی | تیر ۱۴۰۴

مقدمه ؛

در نگاه نخست، آنچه این روزها میان ایران و اسرائیل در جریان است، شاید به‌عنوان یک جنگ منطقه‌ای دیگر در خاورمیانه تعبیر شود. اما در لایه‌های زیرین، واقعیت متفاوت است؛ این نبرد، نه صرفاً یک درگیری دوجانبه بلکه تلاقی سه نبرد سرنوشت‌ساز است که مرزهای خاورمیانه را درمی‌نوردد و توازن قدرت جهانی را نشانه می‌گیرد.
هال برندز، تحلیلگر مطرح اندیشکده محافظه‌کار �امریکن انترپرایز�، در مقاله‌ای که به‌تازگی منتشر شده، مدعی است که جنگ ایران و اسرائیل درواقع سه جنگ هم‌زمان است: جنگ برای بازطراحی خاورمیانه، جنگ برای مهار اشاعه تسلیحات هسته‌ای، و جنگ علیه محور دولت‌های متجاوز که در حال شکل‌دادن به نظمی جدید در نظام بین‌الملل هستند.

خاورمیانه‌ای که دوباره نوشته می‌شود

از سال ۱۹۷۹ و استقرار جمهوری اسلامی، تهران پروژه‌ای دیرپای را برای بازتعریف خاورمیانه آغاز کرد. خروج آمریکا از منطقه، تضعیف اسرائیل، و ساختن یک محور نفوذ از خلیج فارس تا مدیترانه، اهداف این استراتژی بودند. ایران با اتکا به بازیگران نیابتی خود، از حزب‌الله در لبنان گرفته تا حوثی‌ها در یمن، حلقه محاصره‌ای علیه اسرائیل طراحی کرد.

اوج این رویکرد، پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بود. حماس با حمله‌ای مرگبار، اسرائیل را غافلگیر کرد. حزب‌الله آتش‌بازی در شمال به راه انداخت و حوثی‌ها دریای سرخ را به زمین سوخته بدل کردند. در همین حین، ایران با سوءاستفاده از این هیاهو، در مسیر هسته‌ای‌اش شتاب گرفت.
اما بازی برگشت.

اسرائیل، که تهدید را وجودی تلقی کرد، به‌سرعت وارد فاز بازدارندگی مطلق شد: حمله به غزه، نبرد در مرزهای شمالی، مشارکت در فروپاشی نفوذ ایران در سوریه، و در نهایت، حملات مستقیم به خاک ایران. این تحرکات، بیش از آن‌که صرفاً دفاعی باشد، بازتاب یک دکترین بازدارنده جدید است که اسرائیل را در موقعیتی تعیین‌کننده در آینده منطقه قرار داده است.

پلیسی به‌نام تل‌آویو در باشگاه اشاعه‌ستیزها

در حالی‌که خاورمیانه با خطر رقابت هسته‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کند، اسرائیل — کشوری که سال‌هاست به داشتن زرادخانه پنهان متهم است — حالا در مقام مهارگر اشاعه ظاهر شده است. برندز یادآور می‌شود که تل‌آویو پیش‌تر برنامه‌های هسته‌ای عراق و سوریه را نابود کرده و سال‌هاست که برنامه هسته‌ای ایران را هدف قرار داده است.
این بار، هدف بزرگ‌تر است: اگر اسرائیل بتواند برنامه هسته‌ای ایران را متوقف یا دست‌کم عقب بیندازد، دستاوردی برای کل نظام بین‌الملل خواهد بود — حتی اگر بدون مشروعیت حقوقی باشد.



محور شر؟ یا ائتلاف بازنگری‌طلبان؟

اما مسئله فقط ایران نیست. این جنگ، گوشه‌ای از رقابت بزرگ‌تری است. ایران، روسیه، کره شمالی و چین در سال‌های اخیر پیوندهایی راهبردی با یکدیگر یافته‌اند: از تبادل فناوری نظامی گرفته تا هم‌افزایی در جنگ‌های نیابتی. پهپادهای ایرانی در اوکراین دیده می‌شوند، و شیوه حملات هوایی روسیه به اسرائیل منتقل شده است.


در این معادله پیچیده، ایران حلقه ضعیف زنجیره است؛ تنها عضو بدون سلاح هسته‌ای. به همین دلیل، ضربه به تهران نه‌فقط ضربه به ایران، بلکه اخطار به یک بلوک تجدیدنظرطلب در حال اوج‌گیری است.

دست‌انداز ترامپ در مسیر پرهیاهو

برندز در بخش پایانی مقاله‌اش به معمای سیاسی بزرگی اشاره می‌کند: آیا رئیس‌جمهور ترامپ وارد جنگ خواهد شد؟

در ظاهر، پاسخ منفی است. ترامپ در دوره دوم خود وعده پایان جنگ‌های خاورمیانه را داده بود. ورود به جنگی تمام‌عیار با ایران، می‌تواند هم پایگاه محافظه‌کاران سنتی و هم انزواطلبان حزب جمهوری‌خواه را برهم بزند، و تبعات اقتصادی سنگینی در بازار جهانی انرژی داشته باشد.


اما واقعیت این است که امروز، بستر ورود آسان‌تر از همیشه است. اسرائیل زیرساخت‌های پدافندی ایران را تضعیف کرده، و اگر آمریکا بخواهد، می‌تواند با کمترین هزینه تاکتیکی، بزرگ‌ترین هدف راهبردی — توقف برنامه هسته‌ای ایران — را محقق کند.

و برای رئیس‌جمهوری که سیاست را عرصه �برد-باخت� می‌داند، چنین پیروزی‌ای وسوسه‌انگیز است.


یک جنگ، سه صحنه، یک نظم جدید

ساختار تحلیلی مقاله به‌درستی تقابل ایران و اسرائیل را در سه سطح هم‌زمان بازخوانی می‌کند: بازتعریف نظم خاورمیانه، حفظ رژیم عدم اشاعه، و جلوگیری از همگرایی محورهای متقابل نظم موجود.

این سه‌گانه، بازتاب منطق جدیدی در سیاست خارجی غرب است؛ منطقی که در آن جنگ‌های منطقه‌ای به محملی برای شکل‌دادن به معماری ژئوپلیتیکی جهانی بدل می‌شوند.


در چنین فضایی، اسرائیل به‌عنوان بازوی فعال نظم مستقر، بیش از پیش نقش پیش‌رونده و حتی پیش‌گیرنده بازی می‌کند.

از همین‌رو، تقابل با ایران دیگر نه یک جنگ نیابتی یا محدود، بلکه یک نبرد آزمایشی برای سنجش انسجام یا شکنندگی محور قدرت‌های تجدیدنظرطلب است.

درعین‌حال، تحلیل مقاله با ساده‌سازی واقعیت میدانی ایران — اعم از عمق دفاعی، شبکه نفوذ منطقه‌ای و انعطاف‌پذیری راهبردی — مخاطره تصمیمات شتاب‌زده را دست‌کم می‌گیرد. همان‌طور که امید بستن به پیروزی کامل نظامی بدون هزینه برای آمریکا، خوش‌بینانه و ناپایدار است.

این یادداشت به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه یک بحران در غرب آسیا، بازتابی از تقابل‌های جهانی است، اما در تفسیر پیامدهای آن، بیش از حد جانب رویکرد تهاجمی و مداخله‌گرایانه را می‌گیرد؛ در حالی که واقعیت‌های میدانی، سنجش‌پذیرتر و چندبُعدی‌تر از تحلیل‌های سطحی هستند